دل نوشته های سعید تاجیک

ساخت وبلاگ
باب الحوائج باشد و باب المراد استدر خاکِ ایران یادِگارِ او زیاد استدر کاظمینی که بُود همتایِ مشهد ...همسایه ی دیوار به دیوارِ جواد استاز دستِ زندانبانِ او ، ای دادِ بیدادبر لب رسیده جانِ او ، ای دادِ بیدادیادِ تنورِ خولی می اندازد او‌ را ...تاریکیِ زندانِ او ، ای دادِ بیدادمعصومه را از ديدنَش مأيوس كردندزنجيرها را با تنَش مأنوس كردندهم جايِ افطاري به او ( شلاّق ) دادندهم پيشِ رويَش صحبتِ ناموس كردند !هم حُرمتِ ( یا ربّنایش ) را شکستندهم استخوانِ ( دست و پایش ) را شکستندمانندِ زینب از یهودی لطمه خوردهمِثلِ رقیّه دنده هایش را شکستندشوریده حال و تنِ پامال ، در سیَه چال ...هر شب مسیرِ روضه اش خورده به گودالدلتنگِ معصومه که می شد گریه می کرد ...با روضه ی معجر و گوشواره و خلخالوقتی که تشییعَش به یک در خورده پیوند ...یعنی که روضه اش به مادر خورده پیوندوقتی رضا آمد به بالینَش ؛ یقیناً ...یعنی که روضه اش به اکبر خورده پیوندحالا که اختیارِ شعر از دست رفته ...رشته ی روضه اش به اصغر خورده پیوندحالا که حال و روزِ روضه اینچنین شد ...قافیه با ( خنجر و حنجر ) خورده پیوند + نوشته شده در  پنجشنبه بیست و هفتم بهمن ۱۴۰۱ساعت 15:42&nbsp توسط سعید تاجیک  |  دل نوشته های سعید تاجیک...
ما را در سایت دل نوشته های سعید تاجیک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : st69a بازدید : 76 تاريخ : يکشنبه 30 بهمن 1401 ساعت: 14:50

ولادت مولود کعبه:رو کُنَد امشب خدا تاىِ خودَشپرده بردارد ز سيماىِ خودَشاو كشيده روىِ بومِ دلبرى …طرحى از چهره ى زيباىِ خودَشآن گُلِ بى عيب، رو كرده گُلى …كه دهد بوىِ دل آراىِ خودَشهمه ى خود را عيان كرده خدا …در همين عالىِ أعلاىِ خودَشاو براى پاسخِ ذهنِ بشر …با على پُر ميكند جاىِ خودَشآن زمانى كه ندانم چه زمان …آفريده ألمُثنّاىِ خــودَشآفريده حضرتِ عشق آفرين …همسرى براىِ زهراىِ خودَشآن چنان او را نمونه آفريد …كس نمي داند چگونه آفريدكس نمي داند خدا يا بشر استيك تنه از همه ى خلقت سر استهرچه گوييم از على، كم گفته ايمكه على از دركِ ما بالاتر استقِدمَتِ خلقتِ اين جغرافيا …كمتر از قِدمتِ نورِ حيدر استغيرِ پيغمبر، به غيرِ فاطمه …چه كسى با مرتَضىٰ برابر است ؟آن چنان كَنده درِ آن قلعه راگوييا خيبر از اوّل بى دَر استهر كسى در هر لباس و مَنصبى …حيدرى مذهب نباشد كافر استفاطمه بر كُلّ عالَم مادر و …او به كُلّ آفرينش پدر استپدرِ خاك است و باباىِ فَلكحضرتِ عشق است و مولاىِ فَلكاين على افسانه ى افسانه هاستاين على زيباترين شعرِ خداستنامِ او ذكرِ قنوتِ فاطمهفاطمه ذكرِ قنوتِ مرتَضاستاو بُود مصداقِ قولِ اِنَّمااو همان شأنِ نزولِ هَل أتىٰ ستاو همان صف شكنِ صف شكناناو قَدَر قدرت و شاهِ لافتىٰ ستانعكاسِ مهرَبانىّ على …حضرتِ سلطان على موسىَ الرضاستانعكاسِ زورِ بازوىِ على …زورِ بازوىِ يَلِ كرب و بلاستناله ى آتشِ كينه ى على …در نواىِ نِى و ناىِ نينواستبُغضِ او شد غربتِ بى خاتمهغربتِ تمامِ آلِ فاطمه (س) + نوشته شده در  چهارشنبه دوازدهم بهمن ۱۴۰۱ساعت 21:9&nbsp توسط سعید تاجیک  |  دل نوشته های سعید تاجیک...
ما را در سایت دل نوشته های سعید تاجیک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : st69a بازدید : 78 تاريخ : چهارشنبه 26 بهمن 1401 ساعت: 19:27

سر بريده يوسُفِ كنعانِ منعاقبت بر لب رسيده جانِ منسويِ من آمده پيكِ اَجلَمكهنه پيراهن بُود در بغلَمباده ي وصلِ تو را سر مي كِشمتشنه لب به سويِ تو پَر مي كِشميادِ تو اي پسرِ ابوتُراب ...بسترم باشد به زيرِ آفتابزينبِ شوريده اَحوالِ توامراويِ روضه ي گودالِ توامسويِ تو مي آيم و شرمنده ام ...كه پس از رقيّه جانَت زنده امعاقبت اي نازنين برادرم ...مي شوم راحت ز فكرِ معجرممي شود آسوده ناموسِ خدا ...از تَبِ سردِ نگاهِ بي حيامي شود آسوده اين صورت كبود ...از خيالِ شومِ خنده ي يهودمي شوم آسوده اي آرامِ جان ...از هزاران طعنه و زخمِ زبانمي شوم آسوده اي پاره گلو ...از عذابِ شب نشينيّ عدومي شوم اي پسرِ اُمُّ الكتاب ...راحت از خاطره ي بزمِ شرابعاقبت نورِ چَشمَم ، اي عزيز ...مي شوم آسوده از فكرِ كنيز + نوشته شده در  یکشنبه شانزدهم بهمن ۱۴۰۱ساعت 17:21&nbsp توسط سعید تاجیک  |  دل نوشته های سعید تاجیک...
ما را در سایت دل نوشته های سعید تاجیک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : st69a بازدید : 83 تاريخ : چهارشنبه 26 بهمن 1401 ساعت: 19:27

منم خادمۀ خانۀ احساسبلاگردانِ گلهایِ گُلِ یاسمنم امُّ­ البنیــن ، کنیــزِ حیــدر به نامِ حضرتِ فاطمه ، حسّاسبه پاداشِ نوازشهـــایِ زینب...شدم من مادرِ حضرتِ عبّاسهمیشه گفتم و بایَد بگویم:الا یا اهل­َ العالم ، أیها النّاس... تمامِ هستی­ اَم ، نـورِ دو عینَم فدایِ چشم و ابروی ِحسینمدرونِ سینه­ ام ، غوغا به ­پا شددلِ زهرایی ­ام بیتُ ­العــزا شدشبی در شهر پُر نیرنگِ کوفه ...امیرالمؤمنین ، حاجت روا شدزِ جـــورِ همســرِ خائنۀ پَست ...حسن ، راحت از آن مُغیره­ ها شدحسینـم هَمــــرهِ قافلۀ دل...روانــه جانبِ بیتِ خدا شدشدم دلواپس و گفتم گمانَم ...حسینم واردِ کرب و بلا شد نِشَستَم مُنتظِر بر راه ، شاید ... حسین و زینب کُبری بیایَدشبی با دیدۀ تر ، نیزه دیدمشبی عبّاس را ، بـَر نیــزه دیدممیانِ خواب ، اشکِ من دَر آمد ...چو بر حُلقومِ اصغر ، نیزه دیدمبه­ یادِ فاطمه ، خون گریه کردم ...چو بر پهلویِ اکبر ، نیزه دیدمبه هر عضوِ حسینِ سر بُریده ...میانِ تیر و خنجر ، نیزه دیدم پریشــان گشتـم و از غم ، لَبـالَب ... چو دیدم قامتِ کمانِ زینبشبی قافله ای ، آواره دیدمحَرم را خسته از نظاره دیدم میانِ خیمه­ ای آتش گرفتـه...رُباب و غارتِ گهواره دیدمبه دستِ ناجیبانِ حرامی ...فقط روسری و گوشواره دیدمسه­ ساله دختری خونین دَهن را ...در آن شب با لباسِ پاره دیدم اَمان از لحظۀ تعبیــرِ خوابَم که دیدم زینبِ خانه­ خــرابَم ! + نوشته شده در  چهارشنبه چهاردهم دی ۱۴۰۱ساعت 16:53&nbsp توسط سعید تاجیک  |  Adbloc دل نوشته های سعید تاجیک...
ما را در سایت دل نوشته های سعید تاجیک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : st69a بازدید : 88 تاريخ : سه شنبه 11 بهمن 1401 ساعت: 15:04

ولادت امام باقر(ع):باقريّ و دوّمين محمّديتو شكافنده ي علمِ سَرمديبر همه نابغه ها ، سرآمديهمه ي ناگفته ها را بَلَديعلَّتِ اثباتِ هر فرضيّه ايصاحبِ هر حوزه ي علميّه اياي سراپا جلوه ي ابوتُرابيادِگارِ حضرتِ ( اُمُّ الكتاب )اي جوابِ هر سئوالِ بي جواباي علوم و دانشِ تو بي حسابنامِ تو شيرازه ي دفترِ علمصدفِ دانشي و گوهرِ علماي تو بر علومِ دين ، طلايه داراي تو بر پيغمبران ، آموزِگارعلم ، با علمِ تو دارد اعتبارعلم را علمِ تو كرده ( تار و مار )حِلمِ تو از جنسِ حِلمِ مجتباستعلمِ تو از مكتبِ كرب و بلاستبر تو اي اُستادِ درسِ عاشقيعاشقم با همه ي نالايقيزنده سازِ مكتبِ حقايقينورِ مذهبِ امامِ صادقيرنگ و بويِ نهضَتَت ، پيغمبريوارثِ علم و حديثِ حيدري(مغزِ بادامِ) حسين و حَسنيافتخارِ من و اَجدادِ منينُقلِ هر مجلسِ بحث و سخنينَقلِ هر پاسخِ دندان شكنيبهترين دليلِ علمي؛ سيره اتبر تو مي نازد همه ى عشيره اتاي وجودَت علَّتِ بقايِ دينفارغُ التّحصيلِ كربلايِ دينچقَدَر طعنه شنيدي ، پايِ دينكعبِ نِي ها خورده اي برايِ دينهم نَفَس با آه و ناله بوده ايهمكلاسِ آن (سه ساله) بوده ايجسمِ پاره پاره ؛ يادَت نَرودگوشِ بي گوشواره ؛ يادَت نَرودذبحِ آن شيرخواره يادتَ نَرودغارتِ گهواره يادَت نَرودزينب و رُباب ؛ يادَت نَرودمجلسِ شراب ؛ يادَت نَرود + نوشته شده در  یکشنبه دوم بهمن ۱۴۰۱ساعت 22:41&nbsp توسط سعید تاجیک  |  دل نوشته های سعید تاجیک...
ما را در سایت دل نوشته های سعید تاجیک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : st69a بازدید : 73 تاريخ : سه شنبه 11 بهمن 1401 ساعت: 15:04

السلام ای هادی آل عباالسلام ای نوهٔ امام‌رضاالسلام ای حضرت ابوالحسنای پدر بزرگِ یوسف خداای علی‌اکبرِ حضرت جوادای حسین کربلای سامراجامعه‌ْکبیره ، سیدُالکریم ...هدیه شد از طرفِ شما به مادیده‌ای از کودکی رنج و عذابشد گره‌گشای تو زهرِ جفادر حصار ظلم ، بودی روز و شب ...یاد‌ شام و کوفه، یاد اُسَرا !بوده‌ای در بزم ننگین شراب ...یاد عمّه زینب و رقیّه‌هابر سر نیزه نرفته سر توپیکرت نمانده زیر دست و پاخوب شد دور از نگاه غیرتَت ...نشده ناموس تو انگشت‌نما ! + نوشته شده در  سه شنبه چهارم بهمن ۱۴۰۱ساعت 22:10&nbsp توسط سعید تاجیک  |  دل نوشته های سعید تاجیک...
ما را در سایت دل نوشته های سعید تاجیک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : st69a بازدید : 73 تاريخ : سه شنبه 11 بهمن 1401 ساعت: 15:04